علی دشتی در دورانی که ميهن او سرشار از پريشانی و نابسامانی بود در جامعه ای مستبد و سراسر خشونت پا به عرصه گيتی نهاد . وی تا زمان خروجش از ايران در زادگاه خود دشتستان زندگی کرد وتا آنجايی که مقدور نوجوانان آن دوران بود از دگرگونيهای ميهن خود با خبر می گرديد و احتمالاً در ١٥ يا ١٦ سالگی به هنگامی که احمد شاه تاجگذاری می کرد و جنگ جهانی اول آغاز شده بود، همراه پدر برای تحصيل علوم مذهبی به نجف و کربلا رفت.
شيخ عبدالحسين دشتستانی پدر علی دشتی از روحانيون دشتستان بود و ميل داشت تنها پسر خود را در سلک صاحبان علم و دانش در آن زمان پرورش دهد . به اين سبب فرزندش را در سنين جوانی همراه خود به نجف و کربلا برد تا در حوزه های طلاب علوم دينی به کسب دانش پرد ازد. نجف و کربلا در يک صد سال پيش از مهمترين مراکز دروس دينی بودند و بيشتر رجال مذهبی آن دوران در اين حوزه ها تحصيل و يا تدريس می کردند
علی دشتی بنا به رسم حوزه های علميه به تحصيل صرف و نحو عربی، قرائت قرآن، تفسير قرآن، تاريخ اسلام، تاريخ ملل و نِحَل، فقه و اصول، تحصيل مجموعه های حديث، منطق و حکمت پرداخت و با علوم رايج زمان خود آشنايی کامل يافت . وی در سال ١٩١٨ پس از خاتمه تحصيلات و پايان جنگ جهانی اول به ايران بازگشت. در اين زمان دشتی عمامه کوچک عربی و کت و شلوار فرنگی خوش دوختی در بر داشت .
بی ترديد علی دشتی در عتبات از نزديک شاهد زد و بندهای مراجع تقليد با بيگانگان بود و از روابط پنهانی آنان با عمّال دولتهای آلمان، روسيه و انگليس به خوبی آگاهی داشت.
وی در وادی امر سياست و اصلاحات ، رضا شاه را تأييد و پشتيبانی می کرد و از هيچ کوششی دريغ نداشت . مثلاً در قضیه
کشف حجاب در نشریه شفق سرخ ، نوشت : تصمیم
17 دی شاهکار اصلاحات و بیت المقصیده اقدامات فراوانی است که
... برای اصلاح شئون مختلفه ملک و ملّت ايران لازم
است.
اما رفته رفته دشتی متوجه شد که سردار سپه ، وزير جنگ و رضاخان با تاج و تخت دو انسان متفاوت هستند . سانسور شهربانی در جرايد سخت تر می شد . روزنامه ها مملو از مداحی رضا شاه بودند و از همه مهمتر تهمت دست اندازی وی به اراضی و اموال شاهزاده های قاجار، دشتی را سرخورده و آشفته می کرد به ويژه آنکه خفقان عمومی برای وی قابل تحمل نبود و با روح سرکش و استقلال طلب دشتی مغايرت کامل داشت . دشتی نخست مديريت ((شرق
سرخ)) را به مايل تويسرکانی واگذار نمود و خودش فقط عنوان صاحب امتياز را نگاهداشت . اين تدبير سبب در امان ماندن آن نشد و به دستور رضاشاه توقيف گرديد . رضا خان قلم دشتی را زنجير کرد اما جلوی زبان او را نمی توانست بگيرد و اين سبب شد که برای سومين بار به مدت چهارده ماه در زندان قصر و مريض خانه نجميه و سرانجام در خانه خودش محبوس گردد .
روانشاد علی دشتی
قامت متوسط، پوست گندمگون و موی کمی داشت . خطوط چهره او خوب نمايان بود . چشمهايش
پر تحرک و نافذ بود بطوری که مخاطبانش به ندرت در چشمان او خيره می شدند . « ژستهای
قاطع دست که به سرعت حرکت می کرد و جنبه نطق انقلابی به اين صحبت دوستانه می داد ،
شدت عصبانيت و حساسيت فوق العاده و صراحت لهجه زياد از حد دشتی را آشکار می کرد» .
مردی را تصور کنيد
که درباره هر شاعری می نوشت، شاهکاری به وجود می آورد . اگر همه آن آثار ارجمند و فراموش
نشدنی که سالها منحني های روح جوانان عاشق پيشه را نوازش می داد و پيران دلشکسته را
آرامشی می بخشيد، اگر « قلمرو سعدی » ، « نقشی از حافظ » ، سيری در ديوان عاشقانه ترين
غزليات ادب فارسی « شمس » را به کناری گذاريم، خواندنی ترين و درخشانترين، بلکه فاخرترين
و ماندنی ترين اثر او همين کتاب همايونی بیست و سه سال است .
هر فصل و قطعه آن
نمونه ای از ايجاز و روشنی و نکته سنجی است . بیست و سه سال ، مانند تمامی آثار
او از پرگوييهای ملال انگيز دور و به همين
سبب با رغبت و شوق تمام می توان آن را بارها مطالعه کرد.
به هر روی، در پيکر
لاغر و ظريف او روحی بزرگ نهفته بود . هوشی تند و قريحه ای فياض داشت . ميهن دوست بود
. اگر بزرگترين نويسنده ايران نباشد، بدون ترديد يکی از بزرگترين نويسندگان معاصر ايران
است .
آثارش لبريز از
عاطفه و کوششی است برای نشر تفاهم و تساهل و عشق و محبت در جامعه ايرانی. علی دشتی
در اين کتاب با همتی بزرگ و بينشی ژرف به شکافتن عادات و عقايد اعراب صدر اسلام پرداخته
و انگيزه و فلسفه بازگشت به صدر اسلام را با ارائه نمونه هايی تاريخی از آن دوران و
نيز علل قدرت یافتن اسلام و چگونگی پذيرفتن « دين حنيف اسلام » را شرح داده است. بی
گمان تفکرات و انديشه های ميرزا فتحعلی آخوندزاده، ميرزا آقاخان کرمانی و احمد کسروی
و ديگر انديشمندان و منتقدين قرن معاصر ايران در تأليف کتاب بیست و سه سال تأثير داشته است. اما
هیچکدام از آنها با اين ظرافت اديبانه و با
اين روش فاضلانه و صميمانه کتاب خود را ننوشته اند.
برگرفته از کتاب 23 سال ، گرداوری شده توسط بهرام چوبینه....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر