۱۳۹۲/۱۰/۲۷

کجاست آن جوانمردی پوریای ولی


چندی پیش در فضای مجازی با خبر شدیم که یکی از هموطنان خارج از کشورمان که دختر خانمی جوان و زیبا هستند و مدتی هم مجری یکی از برنامه های شبکه صدای آمریکا بودند به نام لونا شاد به بیماری سرطان مبتلا شدند و در بستر بیماری به سر می برند . واکنشهای زیادی از سوی مردم (چه داخل کشور و چه خارج کشور ) به این خبر دیده شد که همه مردم برای ایشان آرزوی سلامتی و رهایی از این بیماری سخت کردند و خیلی ها برایش دعا ونیایش ...

متاسفانه چند روز پیش در بین کامنتهای مربوط به این خبر، در یکی از صفحه هات فیسبوک که آنراانعکاس داده بود به کامنتی برخوردیم که واقعا جای تعجب و حیرت داشت !

کامنتی به این مضمون :

* ببخشید من که ندیدم این برنامه رو ، ولی سرطان برای همه می آد مخصوصا اونا که حاضرن وطن رو به هر قیمتی بفروشند ، زنده باد خودمون که موندیم و ... سختی می کشیم ولی وطن را رها نمی کنیم .*

تعجب و حیرت از این بابت که شخص کامنت گذارنده یکی از پیشکسوتان ورزش کشور و ازقدیمی های ورزش تکواندو به نام مجتبی نظم ده هستند که به درجه (استادی !) رسیده اند .
متاسفانه ایشان نه تنها به این یک کامنت غیر اخلاقی  بسنده نکرده، بلکه ایرانیانی که ترک وطن کرده اند، را نیز خائن  و وطن فروش دانسته اند و خودشان را قهرمانی! وطن پرست!معرفی کرده اند.

در زیر کامنت ایشان بسیاری از استادان بزرگ دیگر تکواندوی ایران که اکنون در خارج بسر می برند و قبلا در تیم ملی تکواندو ایران بوده یا سمت های مهمی در فدراسیون داشته اند، به ایشان تذکرو سرزنش های خود راداده و کرده اند. از جمله استاد علی علی پور دان ۷ مقیم انگلستان، استاد داوود میمندی دان ۷ و کسانی دیگر.
و نیز در صفحه ایی غیر رسمی که مربوط به اخبار تکواندو کاران عزیز میهنمان است این قضیه پی گیر شد تا ایشان توضیحی واضح و شفاف بابت این مطلبشان ارائه دهند که ظاهرا چیزی جز مغلطه و سفسطه از ایشون دیده نشد. که لینک این صفحه در زیر آمده است .

ایران تکواندو Iran Tekwondo




.................
من به عنوان یک جوان ایرانی ، اینجا هیچ قصد و منظور نصیحت به ایشون و امثال ایشون که از نظر من خود یک غده سرطانی وخیم در پیکره جامعه ایران هستند ندارم ولی بیاییم تاریخ زیبایمان وشخصیت های اسطوره ایی و پهلوانمان را بهتر بشناسیم تا ارزش اینگونه ورزشکاران دوزاری امروز بیش از پیش برایمان نمایان شود و متوجه شویم که ما ایرانیان بخصوص برجستگان جامعه ما در هر عرصه ایی (هنری ، سیاسی ، اجتماعی ،ورزشی ، اقتصادی و...) در چه جایگاهی هستند و چگونه است که امروز دیگر ما اشخاصی به مانند پوریای ولی و بعد از آن تختی در تاریخمان ندیده ایم . این شناخت به ما کمک می کند که به یکی از علل بیماری درون جامعه خود بیشتر آگاه شویم و بدانیم اگر جوانان و نوجوانان ایرانی مسیری را به اشتباه می روند ، مسببان و مربیان اخلاقی و فکری آنها چه کسانی هستند . آنهم در زمانی که حاکمان و مسئولین کشورمان یک مشت بی ادب و روانی و ضد ایرانی و متجاوزگر هستند که دستشان به همه نوع جنایت و کثافت کاری نسبت به ایران و ایرانی آلوده است . وبی شک توقع و انتظار بیشتری از این افراد برای اصلاح جامعه خود می رود و کوچکترین لغزش اخلاقی از سوی آنها صدمات فراوانی را به پیکره اخلاقی جمعی از هموطنانشان وارد می سازد .
این جا من داستانی از پهلوان جاوید نام پوریای ولی را می آورم که او چطور قهرمانی خود را به خاک می نشاند تا پهلوانیش همچنان پس از گذشت نزدیک به ششصد سال در طول تاریخ ایران خودنمایی می کند و برای من جوان ایرانی هم امروز او یک الگو و اسطوره اخلاق و راد مردی است .

جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشکان در درمان بیمار کارگر نمی‌افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد.

بالاخره روزی این پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاکم شهر می‌گوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش می‌کنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می‌رود. خبر به گوش دختر حاکم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌کند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌کند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌کند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا را نذر کرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.
پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌کند.
خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها !! در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.
سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا نقاب خاک بر سر کشیده بود. از آن زمان پوریا به پهلوان افسانه‌ای و اسطوره‌ای تبدیل شد.

ده فرمان مشهور جوانمردی که از پوریا به یادگار مانده، جزو اصول ورزش باستانی کشور است و این ده فرمان سالها سرلوحه پهلوانان خوی بوده و هنوز هم سینه به سینه نقل می‌گردد." جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچکس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست.

..........................
واما پاسخ من به این شخصیت نابرجسته و سرطان اخلاقی جامعه ورزش ایران (تکواندو) :

جناب آقای مجتبی نظمده که در سال ۲۰۱۱ رهبری تیم ملی هانمادانگ (تکواندوی نمایشی) ایران را به عهده داشتید و پارسال دان ۸ تکواندو خود را در قرارگاه مرکزی تکواندو "کوکی وون" در کره جنوبی دریافت کردید و اخیرا (چند ماه پیش) برای دریافت لوح افتخار از طرف تالار مشاهیر تکواندو جهان Taekwondo Hall of Fame به ایالات متحده دعوت شده بودید که بخاطر مشکلات ویزا (طبق گفته خودتان) نرفتید. شما از نسل اول آموزش دیده تکواندو ایران در تیم ویژه هوابرد ارتش ایران بودید که پیش از انقلاب زیر نظر استاد کره ای "کیم سو رایان" جزو اولین فارغ التحصیلان این رشته هم بودید. ودر المپیک سیدنی ۲۰۰۰ داور تکواندو هم بودید و مدارک مربی گری درجه ۲ بین المللی را نیز دارا هستید!.
اگر فکر می کنی تنها ، ماندن و با سختی ها ساختن اسمش وطن پرستی است باید خدمتت عرض کنم که نه عزیزم این یعنی پذیرش ذلت و خواری و گردن کج کردن و با بی عزت نفسی زندگی کردن . کسانی که از ایران خارج می شوند شرایط یک زندگی عادی و نرمال را مطابق حداقل استاندارهای اولیه بشری نمی بینند پس این حق را دارند وقتی نمی توانند جامعه خود را یا نظام استبدای و قوانین متحجر حاکم بر آنرا تغییر بدهند مکان زندگی خود را تغییر دهند . آقای محترم شما هم دارید با همه سختی ها زندگی می کنید ! کسانی همچون بروجردی ، حشمت الله طبرزدی ، نسرین ستوده ، پیمان عارفی و خیلی های دیگه که مجال نام بردن از تک تکشون نیست هم درحال زندگی کردن در ایران هستند !!! شرف خودتو قاضی کن که آیا تو زندگیه سختی داری و داری برای وطنت و هموطنانت سختی می کشی یا سختی تو تنها بخاطر کسب منافع شخصی خودت و هم کیشانت هست !
شما که انقدر متعصب به وطن و هموطن داخلی هستید زمانی که تیر گداخته از وسط سینه ندا آقا سلطان به قلبش اثابت کرد کجا بودی ، زمانی که دختری با ضربه باتوم به سرش می میرد و پس از سه سال مرگش برای عموم می شخص می شود کجا بودید و هستید؟ مرگ جوانان بی گناه ایران را نمی بینی و ندیدی تا امروز ؟! تجاوز به هموطنانت را سی و پنج ساله نمی بینی ؟ غارت و چپاول کشورت آنهم توسط یک مشت اجنوی و دشمن ایران و ایرانی که از بخت بد ما حاکمان زوریه ایران شده اند را نمی بینی و ندیده ایی تا امروز ؟ شما که درون ایران مانده ایی و شهرت وطن پرستی داری چه اقدامی و چه حرکتی برای کشورت انجام دادی جز سکوت و خفه خوان گیری در همه این جنایات و نابسامانی های کشورت ! اشک تیم کاتاروی بانوان 
ایرانی را ندیدی که بخاطر داشتن حجاب بیش از حد اسلامی از مقام قهرمانی مقابل مصر حذف شدند ؟ اشک بانوی شناگر ایرانی را که بخاطر اسلامی ! نبودن مایوی شنایش ! از ثبت رکورد محروم شد را ندیدی ؟ آیا نمی بین هنوز هم بانوان ایرانی از ورود به استادیوم های ورزشی محروم هستند ؟ آیا تحمل این ذلت و حقارتها که حتی به جامعه ورزش ایران هم تحمیل شده و می شود و سکوت امثال شما از نظر شما جسارت و وطن پرستی و جربزه تلقی می شود که درون ایران هم مانده ای ؟
خانم لونا شاد چه خیانت و وطن فروشی ایی کردند جز اینکه یک گزارش دهنده بوده وهستند ، شبکه های خارجی جز انتقال اخبار و گسترش آن چه خیانتی به کشورشون کردن ؟ آیا اطلاع رسانی و آگاه کردن هموطنانی که در درون از هرگونه ارتباط با دنیای خارج از خود محدود و فیلتر هستند و مدام اخبار کذب و شستشوی مغزی دریافت می کنند، از نظر شما امری خلاف و خیانت محسوب می شود ؟ چرا شما مرا یاد خطبه های امامان سخیف جمعه می اندازید ؟ چرا باید ادبیات احمد خاتمی ها و علم الهدی ها و جنتی ها اینگونه در مغز امثال شماها خانه کرده باشه که ناخودآگاه و یا شاید هم آگاهانه اینگونه ارزش انسانی خود را زیر سئوال ببرید ؟
تنها امیدوارم که عاقبت بخیر بشی ، که شخصا شک دارم !

به یزدان اگر ما خرد داشتیم 

کجا این سرانجام بد داشتیم .؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر