۱۳۹۱/۳/۱۵

شجره نامه محمد بن عبدلله (خاندان قریش) وجریان خرید خانه کعبه



شجره نامه محمد بن عبدلله (خاندان قریش) وجریان خرید خانه کعبه

نَضر یکی از سه پسر کنانه بود که اورا قریش نیز مگفتند وهر قبیله ای که پیوندش به نضرمیرسید را قریش میخواندند ، تقرّش به عربی یعنی گردآوری که چون نضر خاندان پراکنده خود را گرد هم آورد ازآن پس اورا قریش گفتند.
ازبازماندگان قریش کلاب پسر مُرّه است که او دو پسر داشت یکی به نام زهره بود که آمنه مادرمحمد و سعد ابی وقاص وعبدالرحمان عوف از او هستند.
پسردوم کلاب زید نام داشت که اورا قُصَی (دورافتاده) می نامیدند .همسرکلاب فاطمه نام داشت که پس ازمرگش ازشخصی به نام ربیعه پسرحرام قضایی باردارشد و زید خردسال خود را ناچار نزد طایفه ربیعه برد وچون ازمکه دور بودند زید را قصی نامیدند
زمانی که او بزرگ شد برای کار به مکه رفت که در آنزمان کلید دار کعبه حَلیل پسر حَبیشه بود که زید یا قصی با تردستی توانست حَبَه یا حبی دختر حلیل را به همسری بگیرد، حلیل هنگام مرگش وصیت کرد کلید داری خانه کعبه را به دخترش به شراکت ابوغُبشان الملکی بسپارند و به قصی که یک غریبه بود اجازه اینکار را نداد، قصی ازحبی چهار پسرآورد به نامهای مغیره((عبد المناف)) {مناف نام یک بت درون کعبه بود}-عبد العزی(عزی نام یک بت درکعبه بود)-عبدالقصی - عبدالدار(دار نام یک بت درکعبه بود).
به پیشنهاد قصی همسرش کلید داری کعبه را به یکی از پسرانش به نام عبدالدار واگذار کرد و قصی برای گرفتن سهم شراکت ابوغُبشان به طایف رفت وشبی که ابوغبشان بزمی آراست وبخوردن شراب مشغول شد ، قصی نیز برای اوشرابی خرید وبه اوخوراند وزمانی که کاملا مست شد کلید کعبه را ازاوگرفت وسندی مهیا وآنرا به امضای شاهدانی رساند به این ترتیب قصی کلید کعبه را به مشکی شراب ازابوغبشان خرید اوزمین مکه را چهار قسمت کرد وفرزندانش وقریشی هارا در آن ماندگار کردوگفت : اینک شما همسایه الله (نام بت بزرگ قریش درون خانه کعبه ) هستید وستاینده او پس برشماست که برای ایشان خوراک ومی فراهم کنید.
نیایش کعبه اززمان ابراهیم پایه گذاری شده بود وبا جشنهاونوازندگی و سازو دهل همراه بود قریشیان سرپرست کعبه چنان به راهنمایی ستایشگران می پرداختند تا شکم خود را سیرکنند ودراین راه چنان ثروتمند شدند که از بزرگان قریش شدند.
درون کعبه سیصدوشصت بت با عکسهای ابراهیم درحال فالگیری واسماعیل ومریم وفرزندش عیسی وجودداشت.فرزندان اسماعیل سنگ می پرستیدند ودر آیین حج سنگهایی به یادگار با خود میبردند ودرون کعبه قرار میدادند ودسته ای ازستونهای سنگی گورمردگان نیز پرستش میشد.
پس ازمرگ قصی کارهای اورا یکی ازپسرانش مغیره (عبدالمناف) دردست گرفت اوبا عاتکه دخترمُرّه پسرهلال سلمیه ازدواج کرد، واز او یک دوقلو بدنیا آمد که از ناحیه پیشانی بهم چسبیده بودند که توسط جادوگران جای چسبندگی رابا شمشیر بریدند وآنهارا ازهم جدا کردند. (شروع خون وخونریزی بین این دو برادروخاندانشان ازبدو تولدشان )نام یکی از آنها عمرو بود که سپس هاشم نامیده شد به معنی (خرد کننده نان) که او نیای خاندان بنی هاشم است. پسردیگر عبدالشمس نام داشت که نیای بنی امیه است.
هاشم با سه برادر خود عبدالشمس و نوفل و مطلّب همدست شد وسوگند خوردند که کلید داری کعبه وآبفروشی را ازدست فرزندان عبدالدار بگیرند وفرزندان عبدالدارهم سوگند خوردند که نگذارند کلید داری کعبه از دست آنها گرفته شود( واین سوگند سرآغازفتنه وخون وخونریزی بین دوقبیله فامیل شد که تا هیچگاه به صلح کامل نیانجامید) اما پس ازآنکه فرزندان عبدالمناف کارشان با فرزندان عبدالدار به کشت و کشتارکشیده شد ریش سفیدان دوگروه میانجی شدند تا نیای بزرگ محمد وعلی توانستند آن ارثیه پدربزرگ خود قصی را که به خیکی از می خریداری کرده بود میان خودتقسیم کنند.
این کشت وکشتار تازمان ظهور نبوت محمد ادامه داشت ودرزمان او تا حدی این دشمنی ها کاسته شد اما هیچگاه ازیادشان نرفت تا اینکه محمد مُرد و آن آتش زیر خاکستر شعله ورشد وبازدشمنی پسرعموها (بنی هاشم وبنی امیه) آغازگردید ودرزمان خلافت ابوبکر آشکارترشد ودرزمان عمر وعثمان اوج گرفت .
وباکشته شدن عثمان وروی کار آمدن علی ورویداد عشقی یزید پسرمعاویه با اُرینب زن عبدالله که حسین اورا ازدست یزید ربود وهمچنین رابطه پنهانی یزید با جعده زیباترین زن حسن پسر اول علی که علی هم از این موضوع مطلع بود ونیز کشته شدن حسن به دست همسرزیبایش جعده بسیارشدت گرفت وبقدری این اختلاف ودشمنی زیاد شد که به رویداد بیابان کربلا وکشته شدن حسین ودارودسته اش منجرشد.
هاشم پسر عبدالمناف درسفری به شام درمدینه با سلمی دختر عمرو ازدواج کرد وهنگام بازگشت دربین راه هاشم مرد وسلمی که درخانه پدر زندگی می کرد پس از مرگ شوهرش پسری زایید که نامش را عامر گذاشت وچون موی اوسفید بود اورا شیبه نامیدند المطلب عموی عامراورا به مدینه بازگردانید ولی بقدری المطلب تهیدست بود که توان خریدن لباسی برای برادرزاده اش را نداشت وآنقدرلباس عامرکهنه وپوسیده بود که مردم فکرکردن المطلب برای خود بنده ایی خریده است به این ترتیب اورا عبدالمطلب نامیدند که همچنان برجای ماند.
تازمان زنده بودن المطلب ،عبدالمطلب (عامر) در جاروکشی وفروش نان وشراب اوراکمک میکرد و پس از مرگ المطلب کاراورا درکعبه بدست گرفت وبازنان گوناگونی همسر شدوسوگند خورد اگرروزی صاحب ده پسر شود یکی ازآنهارا نزدهبل قربانی کند واوشانزده فرزند به بارآورد که ده تا پسر وشش تا دختربودند.

عامریا عبدالمطلب یکی از پیروان دوآتشه بت هُبل درخانه کعبه بودوهمانطورکه گفته شد قسم خورده بود اگرصاحب ده پسرشودیکی را پای اوسرببرد(قربانی کند) که می بایست عبدالله پدرمحمد را درپای هبل سرمیبرد اما با رایزنی زنی جادوگر بجای او ده شتر را قربانی کردند که این شیوه دوره جاهلیت را محمد پس از به قدرت رسیدن بخشی از آیین اسلام کرد وقانون قصاص خودرا درقرآن بر این اساس گذاشت.
عبدالمطلب درپایان زندگی کورشد وچون توان بدست آوردن هزینه زندگی خانواده خودرا نداشت به همراه زنان وفرزندانش درحیاط کعبه به گدایی نشست وبا پایانی تلخ ودردناک درگذشت.
پس ازاو جاروکشی وآب ونان و شراب فروشی به زائران را پسرش ابوطالب پدرعلی دردست گرفت اوکه فردی تهیدست بود ازبرادرخود عباس پولی قرض گرفت اما چون توان بازگرداندن آن را نداشت به ناچار کار خود را به عباس واگذار کرد که دچارسختی های بیشتری شد که سرچشمه دشمنیها وکینه توزیهای علی با عمویش عباس وسپس اقوام او ((بنی عباس)) با اقوام علی شد که بعد ازآن فرزندان علی و عباس یکدیگر را دیوانه وار کشتند.

نام اول ابوطالب پدرعلی عبدمناف بود که او چهار پسر به نامهای طالب - عقیل- جعفر و علی داشت ودو دختر به نامهای اُم هانی (فاخته) زن ابووهب مخزومی که پس از او زن محمد گردید و حُمانه زن ابوسفیان بن حارث، داشت.
قبر ابوطالب پدر علی وعموی محمد
 درزمان او امرارمعاش چنان دشوار بود که تازیان ازگرسنگی فرزندان دخترخودرا زنده بگورمی کردند ابوطالب هم که درامدی نداشت به ناچار برای پیشگیری ازگرسنگی ومرگ فرزندانش آنهارا میان دیگران تقسیم کرد که جعفر وطالب سهم حمزه و عباس شدند وعلی رانیز محمد برای خدمتگذاری به خدیجه سپرد که کتابهای دینی وقرآن شاهد گرسنگی بیش ازاندازه علی وخانواده او قبل از به قدرت رسیدن محمدهستند که گاهی برای گول زدن شکم خود سنگ برآن می بست یا ازیهودیان نان جو قرض میگرفت ویا با آبکشی به کول وبیل زدن باغها وآبیاری نخلستانهای یهودیان نانی درمی آورد وکفشها ولباسهای خود را پینه روی پینه میزد ومرده می شست ، محمد نیز پست ترین کار تازیان یعنی چوپانی وگوسفندچرانی می کرد و با کندن گور ومرده شویی وخاکسپاری مرده ها درمدینه نان بخورونمیری درمی آورد که به گفته خودش مادرش هم درحین ناامیدی بسیار از دنیا رفته است. کار فاطمه دخترمحمد وزن علی هم آب فروشی ودوک ریسی بوده است این سرنوشت دردمندانه محمد وعلی وخانواده های او ازخردسالی پایه رنج درونی وروانی آنها شد که بعداز به قدرت رسیدن برای آرامش بخشیدن به روح سرخورده ورنجوروکینه ورزخود دست به کشتارسهمناکی ازخودی وغیرخودی زدندکه قصی جد بزرگ آنها هم با همان سرنوشت دست به همان تبهکاریها زده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر