۱۳۹۲/۴/۱۹

کاری زیبا از شهرام با نام ( شرم بر ما )

گفتی پدر این سرزمین دور باد از شر و دروغ
قحطی نبیند این دیار ، دشمن بماند بی فروغ
گفتی چنان ارزنده هست این خاک زرین کهن
خاکی که جسمت بعدِ مرگ یک ذره از ایران بُوَد
شرم بر ما ای پدر ، ما خود شدیم دشمن او
مهر وطن قحطی شده ، رایج شده کذب و دروغ
شرم بر ما ای پدر ، دادیم به باد آداب خویش
بیگانه شد سر مشق ما ، از یاد بردیم رسم خویش !!!
.
.
به جای شمس و مثنوی ، سرداده ایم حزن و فغان
شیون شده عادت ما ، ما وارثان مهرگان
شرم بر ما ای پدر ، ما که ز خود بی خبریم
دزدیده شد گنج وطن ، در خواب خوش غوطه وریم !!
بردند ، ربودند خاکمان ، به گل نشست دریایمان
گلها همه پژمرده اند ، رنگ رفته ست از فرهنگمان
تقصیر ندارد روزگار ، ظالم نخوانید این جهان
بر این دیار با شکوه ، ما خود نبودیم پاسبان !


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر