تاریخ نویسان براین باورند که یزگرد سوم هرگز
دختری به نام شهربانو نداشته است که اسیر تازیان شده باشد برای این منظور دو
افسانه ساختگی وهمانند هم را که یکی مربوط به همین شهربانوی ساختگی ودیگری مربوط
به نوه امپراتور روم است با هم نگاهی می کنیم تا درستی ساختگی بودن آنرا دریابیم:
1- روایت است قبل از لشکر کشی مسلمانان برسر ایشان (شهربانو) ، شهربانو درخواب دید که حضرت رسول داخل خانه
او شد همراه حضرت حسین وشهربانو را برای حسین خواستگاری و به ازدواج او درآورد...
« شبی دیگر که خوابیدم حضرت فاطمه را درخواب دیدم که پیش من آمد واسلام را برمن
عرضه کرد ومن بدست آن حضرت درخواب مسلمان شدم ( اشکالی ندارد چون همه مسلمانان درخواب مسلمان می شوندو درخواب غفلت مسلمانی هم
باقی می مانند) سپس فرمود که بزودی لشکر مسلمانان بر پدرتو
پیروز خواهند شد وتو اسیر میشوی و بزودی به فرزندم حسین خواهی رسید و الله نخواهد
گذاشت که کسی دستی بتو برساند تا اینکه به فرزند من برسی و حق تعالی مرا حفظ کرد
که هیچکس بمن دستی نرسانید تا آنکه مرا به مدینه آوردند چون حضرت حسین را دیدم
دانستم که همان است که درخواب با حضرت رسول به نزد من آمده بود وحضرت رسول مرا به
عقد او درآورده بود به این سبب او را اختیا رکردم .( کتاب منتهی الامال)
وچنین است افسانه نوه امپراتور روم مادر ساختگی
مهدی موعود یا حضرت صاحب الزمان توهمی :
2- وقتی شب شد به خواب رفتم دیدم که حضرت مسیح وشمعون وجمعی از حواریین درقصر جدم
جمع شدند ، منبری ازنور نصب کردند که ازرفعت به آسمان سربلند می کرد، و درهمان
مکان تعبیه کردند که جدم تخت را گذاشته بود.سپس حضرت رسالت پناه محمد با وصی ودامادش علی وجمعی ازامامان وفرزندان ایشان
فصررا بقدم خود نورانی کردند . بعد حضرت مسیح بقدوم ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبیاء
شتافت و دست درگردن مبارک آن جناب انداخت . سپس حضرت محمد فرمود یا روح الله آمده ایم که « ملیکه » فرزند وصی تو شمعون را برای فرزند سعادتمند خود
خواستگاری نماییم واشاره فرمود به برج امامت وخلافت حضرت امام حسن عسگری ، سپس
حضرت نظرانداخت به طرف شمعون وفرمود شرف دو جهان به تو روی آورده و وصل کن خود را
به وصله محمد وشمعون گفت کردم ، و حضرت محمد خطبه انشاء فرمود وحضرت مسیح مرا به
حسن عسگری عقد بست ورسول وحواریون شاهد شدند....
دراین موقع من سیزده سال داشتم بعد از چهارده
شب فاطمه با حضرت مریم به دیدنم آمدند با هزارکنیز ازحوریان بهشت وبوسیله آنها
مسلمان شدم .
وشب بعد بخواب خورشید جمال حضرت حسن طلوع کردو
بمن گفت که فلان روز جدت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد تو خود را میان
کنیزان و خدمتکاران بینداز وازفلان راه برو و من چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان
بما برخوردند و مارا اسیر کردن و مرد پیری که در غنیمت من سهم او شده بودم ازنام
من سوال کرد گفتم « نرجس » گفت این نام کنیزان است و ...( کتاب منتهی الامال جلد دوم نوشته قمی)
بشر برده فروش وخریدار این دختر از سوی اما م
علی النقی می گوید : من اورا به محل زندگی امام رسانیدم حضرت خادم
خود ، کافور، را صدا زد وبه اوگفت خواهرمن حکیمه خاتون را طلب کن چون حکیمه داخل
شد حضرت گفت این همان کنیزکی است که می گفتم با دویست وبیست اشرفی خریده ام پس
اورا به خانه ببر و واجبات را به او بیاموز که او زن عسگری ومادر صاحب الامر است .
بله این دو افسانه هویدای این است که چطور
دکانداران دینی خلاف درستی وراستی تلاش کرده اند برای بازماندگان عبد مناف پسر
قُصَی که عشرتکده دار بوده بزرگی وشکوه دروغین ایجاد کنند و با پیوند دادن فرزندان
آنها به خاندان پادشاهی ، یکی را با دختر پادشاه ایران ودیگری را با دختر قیصرروم
، لقب شاهزاده را به نام این بی نشانان اضافه کنند .
نادرستی همسری شهربانو با حسین زمانی بیشتر
مشخص می شود که پس ازکشته شدن حسین در کربلا پسر مریض احوالش زین العابدین که گفته
شده بود از شهربانو بوده مادرخود یعنی شهربانو را به همسری مردی انتخاب کرد که دغل
بازان وپنهان کاران اسلامی کوشیدند او را یکی دیگر ازکنیزان حسین بشناسانند
ووانمود کنند که مادر واقعی زین العابدین نبوده یعنی که زین العابدین اینکار را
نکرده وکنیزی دیگری را به ازدواج با مردی می رساند. که عقل سلیم از این همه ساده انگاری و تقلب حیران می ماند که چطور این
فریبکاران دکاندار دین اینگونه به راحتی و با وقاحت تمام دروغ می گویند و بر دروغ
خود نیز پافشاری میکنند وبرای تثبیت آن نیز دروغهای دیگری را به هم گره میزنند
گویی مانند کبک سرخود را در برف فرکرده اند و کسی را دارای عقل وچشم وخرد نمی
بینند.