۱۳۹۱/۳/۱۱

اندیشه و گفتارهای امامان


برگرفته از توضیح المسائل _شجاع الدین شفا 



علی می گوید :
*** رسول مرا به مدینه فرستاد تا هر عکسی را یافتم نابود کنم وهمه سگها را بکشم.
*** با کنیزان خود به حمام بروید اما لنگ ببندید و مانند خران برهنه نباشید .
***مبادا مرد را که عریان شود چون شیطان به او نظروطمع کند.
***هرگاه دردی به هم رسد با زن خود جماع کند معالجه می شود .
***کبوتر درخوانندگی بر آنها که ساز می نوازند نفرین می کند.
***علی تنبور مردی راشکست وگفت : میدانی تنبور چه می گوید ؟ میگوید زود باشد که به جهنم بروی.
***علی می گوید یکی از ملائک حامل عرش بصورت گاو است پس گاو سیّد حیوانات است .

افسانه شهربانو



تاریخ نویسان براین باورند که یزگرد سوم هرگز دختری به نام شهربانو نداشته است که اسیر تازیان شده باشد برای این منظور دو افسانه ساختگی وهمانند هم را که یکی مربوط به همین شهربانوی ساختگی ودیگری مربوط به نوه امپراتور روم است با هم نگاهی می کنیم تا درستی ساختگی بودن آنرا دریابیم:
1- روایت است قبل از لشکر کشی مسلمانان برسر ایشان (شهربانو) ، شهربانو درخواب دید که حضرت رسول داخل خانه او شد همراه حضرت حسین وشهربانو را برای حسین خواستگاری و به ازدواج او درآورد...
« شبی دیگر که خوابیدم حضرت فاطمه را درخواب دیدم که پیش من آمد واسلام را برمن عرضه کرد ومن بدست آن حضرت درخواب مسلمان شدم ( اشکالی ندارد چون همه مسلمانان درخواب مسلمان می شوندو درخواب غفلت مسلمانی هم باقی می مانند) سپس فرمود که بزودی لشکر مسلمانان بر پدرتو پیروز خواهند شد وتو اسیر میشوی و بزودی به فرزندم حسین خواهی رسید و الله نخواهد گذاشت که کسی دستی بتو برساند تا اینکه به فرزند من برسی و حق تعالی مرا حفظ کرد که هیچکس بمن دستی نرسانید تا آنکه مرا به مدینه آوردند چون حضرت حسین را دیدم دانستم که همان است که درخواب با حضرت رسول به نزد من آمده بود وحضرت رسول مرا به عقد او درآورده بود به این سبب او را اختیا رکردم .( کتاب منتهی الامال)
وچنین است افسانه نوه امپراتور روم مادر ساختگی مهدی موعود یا حضرت صاحب الزمان توهمی :
2- وقتی شب شد به خواب رفتم دیدم که حضرت مسیح وشمعون وجمعی از حواریین درقصر جدم جمع شدند ، منبری ازنور نصب کردند که ازرفعت به آسمان سربلند می کرد، و درهمان مکان تعبیه کردند که جدم تخت را گذاشته بود.سپس حضرت رسالت پناه محمد با وصی ودامادش علی وجمعی ازامامان وفرزندان ایشان فصررا بقدم خود نورانی کردند . بعد حضرت مسیح بقدوم ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبیاء شتافت و دست درگردن مبارک آن جناب انداخت . سپس حضرت محمد فرمود یا روح الله آمده ایم که « ملیکه » فرزند وصی تو شمعون را برای فرزند سعادتمند خود خواستگاری نماییم واشاره فرمود به برج امامت وخلافت حضرت امام حسن عسگری ، سپس حضرت نظرانداخت به طرف شمعون وفرمود شرف دو جهان به تو روی آورده و وصل کن خود را به وصله محمد وشمعون گفت کردم ، و حضرت محمد خطبه انشاء فرمود وحضرت مسیح مرا به حسن عسگری عقد بست ورسول وحواریون شاهد شدند....
دراین موقع من سیزده سال داشتم بعد از چهارده شب فاطمه با حضرت مریم به دیدنم آمدند با هزارکنیز ازحوریان بهشت وبوسیله آنها مسلمان شدم .
وشب بعد بخواب خورشید جمال حضرت حسن طلوع کردو بمن گفت که فلان روز جدت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد تو خود را میان کنیزان و خدمتکاران بینداز وازفلان راه برو و من چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان بما برخوردند و مارا اسیر کردن و مرد پیری که در غنیمت من سهم او شده بودم ازنام من سوال کرد گفتم « نرجس » گفت این نام کنیزان است و ...( کتاب منتهی الامال جلد دوم نوشته قمی)
بشر برده فروش وخریدار این دختر از سوی اما م علی النقی می گوید : من اورا به محل زندگی امام رسانیدم حضرت خادم خود ، کافور، را صدا زد وبه اوگفت خواهرمن حکیمه خاتون را طلب کن چون حکیمه داخل شد حضرت گفت این همان کنیزکی است که می گفتم با دویست وبیست اشرفی خریده ام پس اورا به خانه ببر و واجبات را به او بیاموز که او زن عسگری ومادر صاحب الامر است .

بله این دو افسانه هویدای این است که چطور دکانداران دینی خلاف درستی وراستی تلاش کرده اند برای بازماندگان عبد مناف پسر قُصَی که عشرتکده دار بوده بزرگی وشکوه دروغین ایجاد کنند و با پیوند دادن فرزندان آنها به خاندان پادشاهی ، یکی را با دختر پادشاه ایران ودیگری را با دختر قیصرروم ، لقب شاهزاده را به نام این بی نشانان اضافه کنند .
نادرستی همسری شهربانو با حسین زمانی بیشتر مشخص می شود که پس ازکشته شدن حسین در کربلا پسر مریض احوالش زین العابدین که گفته شده بود از شهربانو بوده مادرخود یعنی شهربانو را به همسری مردی انتخاب کرد که دغل بازان وپنهان کاران اسلامی کوشیدند او را یکی دیگر ازکنیزان حسین بشناسانند ووانمود کنند که مادر واقعی زین العابدین نبوده یعنی که زین العابدین اینکار را نکرده وکنیزی دیگری را به ازدواج با مردی می رساند. که عقل سلیم از این همه ساده انگاری و تقلب حیران می ماند که چطور این فریبکاران دکاندار دین اینگونه به راحتی و با وقاحت تمام دروغ می گویند و بر دروغ خود نیز پافشاری میکنند وبرای تثبیت آن نیز دروغهای دیگری را به هم گره میزنند گویی مانند کبک سرخود را در برف فرکرده اند و کسی را دارای عقل وچشم وخرد نمی بینند.


خدا

خدایی وجود نداشت اگرانسانی وجود نداشت. خدا دروغی ترین آفریده فرهنگ بشر و سرگرم کننده ترین آنهاست .
صدای عوام صدای جهل است ، جهل را تنها به این دلیل که اکثریت دارد بر مسند خرد ننشانیم.
عقلی که دارای خرد است هیچکس را با خدایی روبرو نخواهد کرد که غالباً ودرکلیّت خود نر است، زیرا عموماً ، فرستادگانش از همین جنس هستند ودیدگاههای اخلاقی واجتماعی اش هم مردانه وبه نفع مردان است وحتی هنگامی که به فکرآفریدن بهترین مخلوق خود می افتد « آدم » را ازجنس نر وبه تعبیری با هیبت وشکلی شبیه خود می آفریند.
این خدا موهوم که ساخته ذهن انسان است درشکل مجرد خود انسانی است که فاقد ضعفهای انسانی است نظیر تولد و رشد ومرگ ، خوردن وخوابیدن و شهوت و سایر صفات سلبیه وثبوتیه ایکه دکانداران دین به این موجود تصوری یعنی خدای موهومشان نسبت داده اند.
خدای عوام از جایگاه سیارۀ زمین در منظومه شمسی اطلاعی ندارد وحتی نمی داند علت وجود شب وروز وتفاوت درساعات آن در نقاط مختلف این سیاره چیست.
بعد از آفریدن آدم دقیقاً نمیداند که این مخلوق نیاز به چه چیزهایی دارد مثلاَ نمیداند قراردادن حس طغیان در ساختمان سرشتی آدم ملازم با نیاز تمرد ازاوامراوست لذا بعد از آنکه آدم لاجرم زندگی را آغاز می کند خدا متوجه نقص کارخود در رابطه با آسودگی و بی رنجی احسن الخالقین خود می شود وبفکرچاره می افتد اما ازآنجا که قادرمطلق قادر به تهیه گِل مخصوص برای ساختن حوّا خانم نیست دست به یک عمل جراحی میزند وازدنده های چپ آدم دنده ایی برمیدارد وازآن جفتی میسازد فقط به منظورآنکه درخدمت رفع نیازجنسی واحساس تنهایی آدم قرار گیرد. اما دیری نمی پاید که خدا برهمین بهترین مخلوق خود که خود آفریده بود و به او لقب احسن الخالقین داده بود غضب می کند وبه خشم می آید وتصمیم میگیرد که هرطورشده نسل این جانور یاقی ومتمرد را ا ز صفحۀ روزگار برچیند وخیال مبارک خودرا آسوده کند.
به دنبال تمرد ویاغی شدن آدم وزوجۀ محترمه اش در آن باغ کذایی خدا آنهارا به حال خود وامیگذارد تا مزه جان کندن برای تهیه غذا ورنج وتیره روزی ناشی ازدوندگیهای بی پایان را نسل اندرنسل بچشند وببینند.

خدا

دین و عقل


نه تنها دین سازنده اخلاق نیست بلکه برای سر پوش گذاشتن به بخشی از ضعفهای بنیادی خود ازدستاوردهای اخلاقی نیز استفاده کرده است . همه ادیان مانند معجونی هستند که مرکب ازاوهام فلسفی ، دستورات اخلاقی ، داستانهای عوام فریبانه وتمایلات سلطه گرایانه وخودستایی ها وخود محوریهای اخلاقی است که درغرورهای کاذب ومیان تهی غرق می باشند.  
عقل و دین ازیکدیگر بیزارهستند وازهمدیگرفاصله میگیرند وبرهم می تازند این دو درتمدن مدرن قادر نیستند بین هم تفاهم ایجاد کنند یا برای مدتی هم که شده درکنارهم قراربگیرند زیرا دین زنده به موهومات وافسانه ها وتشریفات است درحالی که عقل مکلف به برهمزدن حصارهای غیرغقلی ودریدن پرده پندارهای عوام وعوامگری ورسوا ساختن دروغگویان وعوام فریبان وسرانجام موظف به هموارساختن زمینه های رشد دانش وافزودن برسرعت ترقیات انسان است. درجهان امروز دین ، مکتب جهل وریاکاری وعقب ماندگی مادی و معنوی است اما عقل کاشف عیبها وراهنمای تهیه و تولید منابع وشرایط پیشرفت علم واخلاق انسانی است
دین فلسفه عوام است و پیامبرفیلسوف عوام، بنابراین ادیان به رفع نیاز واحدی میپردازند که نامش نیازبشربه تفکرات واندیشه های فلسفی است. ضعف وکاستی دین در نقش منطق فلسفی وعلمی درروح وروش آن می باشد وازآنجا که عوام نیز به دلیل نا آگاهی درشناخت دین همین ضعف منطقی ومعرفتی را دارا می باشند ازدین استقبال می کنند که همین جذابیت عوامانه دین که کمیّت ، تعداد وکثرت علاقمندان وهواداران آنرا توجیه میکند خطر بزرگی برای عقل واندیشه ایجاد می کند که البته این عقل واندیشه نیزهمواره ارکان دین وبقای آنرا تهدید می کند. ازهمین جاست که یک تلاش همه جانبه وپرهزینه برای مخفی کردن ضعفهای ادیان رسمی پیش می آید ومتولیان وعناصرقدرتمند را مجبورمی کند که فکری به حال اساس دین بکنند تاحقیقتش برملا وآشکارنگردد تا خطر بی رغبتی عوام آنرا تهدید نکند تا امتیازات خودرا درجامعه ازدست ندهند ، ازاین جهت این افراد برای حصول این مهم دست به هرعملی می زنند ازجمله : ارعاب ، اصلاحات و تشریفات
عقل ودین
به اینصورت که اول عوام را میترسانند، وقتی حس میکنند که این ارعاب وتهدید برعوام کارسازنشده ودارند وارد معقولات می شوند دست به اصلاحات میزنند برای اینکه خوب میدانند بجای دندانهای پوسیده دین ناچار باید ازدندان عاریه ایی استفاده کنند ، سرانجام مسئولین بهترین روش را ،  برقراری تشریفات میدانند چراکه این تشریفات می تواند عوام را بکلی ازخواص جدا سازد ومهمترازاینکه تشریفات مناسب ترین وسیله برای مانع شدن ازمشاهده ضعفهای دینی وآشکارشدن تناقضات آن توسط عوام میشود واین تشریفات هیبتی به دستگاه دینی می بخشد که ازرشد شهامت دردل عوام بخوبی جلوگیری میکند
فلسفه پیدایش ادیان را درآسمانها جستجو نکنید، نه ادیان وپیامهایشان ازآسمان فرود آمده اند ونه پیامبران وپیروانشان معراجی به آسمانهای خیالی خویش داشته اند. این ادیان برای آزادی اجتماعی وعقلی بشرمضرهستند وباید ازمیان برداشته شوند. بس است شمشیر کشیدن برفرق عقل ، بگذاریم که عقل بتواند بی هراس از دشمن و با اطمینان به جولان دادن دردنیای خودش که همان دنیای منطق واستدلال عقلی وعملی است بپردازد وپر بکشد وتا جایی که درحدش است اوج بگیرد.
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم ...