۱۳۹۱/۳/۱۰

مرور تاریخ مذهبی ایران (شیعه) ونحوه شکل گیری و دوام آن_بخش اول

ایران عزیز ما یکی از معدود اقوام و ملتهایی بودند که هیچگاه به بت پرستی روی نیآورده بودند.
بیشتر از 2600 سال تاریخ مدوّن سرزمین ما نشان میدهد که در میهن ما همواره اعتقاد به مبدأ وخالق وصانعی برای کائنات و موجودات ، نسلی به نسلی دیگر انتقال پیدا کرده است واین موضوع خود دلیلی بود که ایران را یکی از مهدهای تمدن بشری و آزادی وآزادگی در آن زمانهای آشفتگی وبربریت معرفی می کرد ودر آن روزگاران قدیم مردم ایران ملتی دانش پژوه ومتفکر و هنرمند وفیلسوف به حساب می آمدند زیرا وقتی که فکر وروح ، آزاد از قید وبندهای اندیشیدن به یک سمبل و بتی باشد آنوقت می تواند در راه علم و دانش به جولان در آید وبجای راه های نادرست و ناشایست در مسیر درست حرکت کند.
ایران دنیای کهن سرزمینی بود که دو دین « مهر » یا ( میترایی ) و « مانوی » را ارائه داده و آنها را در سطح جهان آن زمان گسترش داد که برای نمونه دین زرتشت از آسیای میانه تا خاور دور مورد قبول قرارگرفت وازراه هند به چین واز آنجا نیز به اروپای مرکزی وغربی راه یافت وچندین قرن آیین رسمی رومیان بود که یکی از قدرتهای دنیای کهن محسوب می شدند.
بعدها هم که دین مسیحیت رواج گرفت قوانین و آداب ورسوم زیادی را می بینیم که که همگی منشأ یا اقتباسی از قوانین و ایده های « میترایی » هستند.
حتی افسانه تولد عیسی مسیح از مادر باکره در درون اصطبلی ، خود برداشتی ازسرگذشت « مهر » یا « میترا» می باشد . چون در افسانه های زرتشتی هم آمده که میترا درون غاری از مادری باکره به نام « آناهیتا » زاده می شود . هم چنین است بسیاری از مراسم مسیحیان مانند لباس کشیش ها و کاردینالها و کلاه مخصوصی که برسر می گزارند که همه اینها تقلیدی واضح از لباسهای کاهنان و مغ های زرتشتی ویا لباس پادشاهان دربار ساسانی وتاج شاهی آنها ست ، حتی روز 25 دسامبر که مسیحیان آنرا روز تولد مسیح میدانند ، روز و تاریخ واقعی تولد او نیست بلکه پیش از مسیحیت ، این روز بعنوان روز « مهر » یا روز تولد « میترا » جشن گرفته می شد.
درتمام ادیان شاهد هستیم که گروهی سود جو و برتری طلب از جهل اکثریت استفاده می کنند و درجهت کسب منافع وقدرت های نا مشروع خویش ، از مقام وموقیت روحانی خود سوء استفاده می کنند . سرزمین ما هم هیچوقت از این قاعده مستثناء نبود ودرهر زمان ومکانی همیشه این روحانیون بودند که دین را از مجرای روحانی خارج می کردند و به مسیر های نادرست هدایت می کردند و می کنند ، کما اینکه در اواخر دوره ساسانیان بعلت سرگرم بودن فرمانروایان وشاهان این سلسله درجنگهای کمرشکن وبیهوده با امپراطوری روم غربی و یا روم شرقی ( بیزانس ) کاهنان و روحانیون زرتشتی ( مغ ها ) فرصت یافتند که بیش از پیش ملت ما را و بخصوص طبقات متوسط و زحمت کش و کارگر و کشاورز را به بهانه های مختلف هدف وطعمۀ امیال وخواسته ها ی غیر منطقی وبرتری جویانه خود قرار دهند و ضعف دستگاه حاکمه که سرگرم جنگهای بیهوده بودند قدرت مبارزه با روحانیون فاسد را نداشت و باعث سرخوردگی ونارضایتی عمیق در جامعه می شد که مردم را از حکومت دور و به روحانیون طماع و فاسد نزدیکتر می کرد که آنها را علیه حکومت حاکم می شوراندند که مقارن با همین ایام در عربستان پیامبری جدید ظهور کرده وادعای دینی جدید می کرد که مبانی اولیه این تبلیغ ، برابری و برادری و مساوات بود.
این شعارهای گوشنواز به گوش مردم دردمند ایران رسید و آنها را در داشتن زندگی ایی استوار بر  برابری و برادری ومساوات آرزومند و دلخوش ساخت درحالیکه خود این دین وپیامبرش در منطقه خود مشغول جنگهای داخلی برای گسترش آن بود ونشانی از به تحقق رسیدن این اشعار در آنها دیده نمی شد.
به هر حال مردم ایران وکاهنان امیداور بودند که با گسترش این دین جدید به ایران بتوانند برای خود راه علاج وگره گشایی در برابر مشکلا ت روزمره پیدا کنند ، بدین ترتیب وقتی دعوت محمد ، پیامبراسلام از شاهنشاه ایران برای پیوستن به دین جدید جدی گرفته نشد اعراب که از نارضایتی های مردم از حکومت وقت ایران آگاهی کامل داشتند ( توسط خیانتها ی سلمان فارسی خود فروخته ، خائن و میهن فروش) ، فرصت را برای حمله به ایران و تسلط بر آن که سرشار از ثروت و دارایی و مناطق حاصلخیز کشاورزی بود مناسب دیدند زیرا میدانستند گروه زیادی از مردم اگر آنها را با آغوش باز که عربی بدوی بودند قبول نکنند ، دست کم برعلیه آنها اقدامی به عمل نخواهند آورد چراکه از دستگاه حکومتی خود ناراضی بودند و منتطر ناجی ایی بودند که آنها را فقط از این وضع موجود برهاند شاید که با تغییر حکومت وضع آنها بهترشود وچه خیالی پوچ وواهی ایی داشتند.
و این قسمت از تاریخ ایران نقطه حساسی است که آخوندها و ملایان جانی وعرب پرست ایران هم به آن اتکا می کنند و می گویند که مردم ایران به زور شمشیر مسلمان نشدند وخود با آغوش باز اسلام را پذیرایی کردند.
اما بر خلاف این خزعبلات یک مشت اجنوی و مزدور اسلام و وطن فروش ، این حمله ودست اندازی اعراب به ایران آنهم بصورت وحشیانه توسط وحوش درنده خو مقدمه ایی شد بر استعمار بیش از دوقرن اسارت و بندگی ایرانیان .
 چون ابتدا در مدت 22 سال در فاصله سالهای 14 تا 36 هجری قمری ایرانیان در جنگهای مختلف با اعراب بادیه نشین به زور شمشیر نه با حق انتخاب ملزم به پذیرش دین اسلام شدند ودراین راه همه چیز خود را باختند و نه تنها به مساوات وبرابری وبرادری با اعراب وحشی دست نیافتند بلکه زنان به کنیزی اعراب رفتند و جوانان و بچه ها به بردگی وغلامی آنها ، مردانشان هم که به قتل رسیدند و تنها چیزی هم که در عین فقر درزمان شاه ساسانی داشتند ، یعنی میهمن و وطن، آنرا هم از دست داده بودند وهمه در اسارت اعراب نفهم گرفتار شده بودند. به هرروی سلسه بزرگ ساسانی سقوط کرد و دوران استبداد اعراب با گماشتن حکامی دست نشانده ، خونخوار، بی سواد ، ضد عجم بر عموم مردم و سرزمینهای کشور عزیزمان شروع شد.
هرچند که در تمام مدت این دوقرن ، جوانمردانی مانند « یعقوب لیث » و برادش « عمرو لیث صفاری » ویا « ابو مسلم خراسانی » و دیگر سرداران ودلاوران خوارزم شاهیان و یا دیلمیان همیشه خواب وخوراک و آسایش را بر خلفای کثیف اموی و عباسی حرام کردند اما ریشه کنی قطعی آنان و کوتاه کردن دست این اعراب وحشی و سوسمارخور از جای جای ایران بیش از دو قرن طول کشید.
با اینکه کشورعزیزمان بعد از بیش از دو قرن از وجود این عربها خالی شد اما دولتهای ملی که در ایران به حکومت رسیدند بعلت ضعف ناشی از استیلای دوقرن پیش اعراب برایران توانایی وقدرت کافی برای مقابله با دیگر اقوام غارتگر و ویرانگر را بصورت جدی نداشتند وبه همین دلیل کشورعزیزمان پس از اسلامی شدن به زور ، درمجموع بیش از هفتصد سال جولانگاه تاخت وتاز استیلاگرانی مختلف قرارگرفت.
ابتدا اعراب و سپس یونانیان ، مغول ها ، ترک ها ، تاتارها ، افغانی ها ویا ترکمن ها وبعد ازیک دوره قدرت وسرفرازی واستقلال ، مجدداً در دوران حکومت ناتوان وبی عرضه150 ساله قاجارها ، بصورت غیر علنی وغیررسمی زیر یوغ انگلیسی ها وروس ها کشورمان روزگاری سخت را پشت سر گذاشت تا نوبت به ضربه نهایی و خانمان سوز رسید و با سقوط به زیر نعلین آخوند ورمال و فالگیر ، رفت وتمام رشته هایمان پنبه شد و یکباره به قعر گمراهی وبدبختی و خفت وخواری وحقارت تاریخی رسیدیم .
پس از تسلط اعراب بر ایرنیان و پذیرفتن اسلام به زور و جایگزینی آن بجای آیین میهنی (زرتشتی ، جامعۀ ما خیلی سریع به پوچ بودن شعارهای اولیه مدعیان اسلام ، یعنی برابری و برادری و مساوات پی برد چون به روشنی دید که اعراب بیش ازآن که مشتاق وخواهان رواج و گسترش دین و مکتب جدید باشند ،هدف شان از هر هجوم ولشکرکشی به هر نقطه ایی وهر قوم و ملتی ، در درجه اول بدست آوردن غنائم جنگی و ثروت و برده و غلام وکنیز است .
درمدت چند سالی که قرآن ، این کتاب بیگانه ، با زبان عربی جایگزین « اوستا » یی شد که دارای کلام شیرین فارسی بود ، ترجمه و تفسیر و معنا شد و ایرانی به درک آیات و سورهایش مفتخر شد و در همین آیات و سوره ها به این واقعیت تلخ روبرو شد که این کتاب آسمانی به مسلمین امر می کند که به هرقوم وملتی با دیدن آنها به دینی غیر از اسلام حمل کنید وآنان را به زانو در آورید و بُکشید و مال وثروت شان را به غارت بگیرید و مردمانش را اسیر وبرده و کنیز نمایید.
قرآن عربی می گوید که جامعۀ مسلمین حد و مرزی ندارد و این به معنی آنست که اول باید مال وجان وناموست را در معرض تاراج ببینی وبه حکم اجبار مسلمان شوی و سپس باید ملیّت و استقلالت را فراموش کنی و به اسارت خلفای عرب درآیی و ازسوی آنان دست نشاندگانی تعیین شوندتا برسرت بزنند و همیشه بردگی وبندگی ات را به تو یادآوری کنند تا مجبور باشی ملیت وغرور ملی خویش را هم فراموش کنی وعضوی ازاعضای جامعۀ مسلمان بدون مرز جغرافیایی شوی .

ایرانیان در مدتی کوتاه به جای « اهورا مزدایی » که با مهربانی و به زبان خودشان آنهارا اندرز به سه پاس می کرد « گفتار نیک ، پندار نیک ، کردار نیک » ، با خدایی روبرو شدند که جبار بود وبیگانه زبان وبا مشخصاتی مانند خودکامگی و ترشرویی و سخت گیری و ارعاب و تهدید مقرر می کرد که اربابان نباید ونمیتوانند با بردگان وبندگان در یک ردیف قرارگیرند و منظور از برادری ، برادری ارباب با ارباب و برده با برده است نه همگان با یکدیگر ، ومنظور از عدالت و انصاف این است که خون بهای یک فرد آزاد با یک برده نباید و نمی تواند مساوی و یکسان باشد و منظور از مساوات و برابری هم این است که زنان به اندازه نیمی از مردان ارزش مساوات و برابری دارند.
اینها نکاتی بود که به ایرانیان خیلی آشکارا فهماند که این دین جدید نه تنها برادری ومساوات وعدالتی به آنان عرضه نکرده و نه تنها افتخار و برتری و مزیتی به آنها نداده بلکه آنچه را که از قرون واعصار قبل به آن مفتخر بودند مانند آزادی و غرور ملی و علم و فرهنگ ودانش وهنر را نیز از آنها به تدریج وزور گرفته وقصد دارد که ایرانیان را نیز تا حد قومی بدوی مانند اعراب تنزل دهد .( اما زهی ز خیال باطل )
آگاهی به این پوچی و بی محتوا بودن پیام اولیه اسلام و نیز ظلم و ستم نا حق خلفا وحکام و دست نشاندگان آنان در داخل خاک ایران ، ایرانیان را واداشت که درجهت مقابله با این تمهیدات و ناکامی ها کاری مثبت انجام دهند وحداقل تا حد ممکن قومیت و ملیت خویش را از خطر نابودی قطعی وحتمی نجات دهند وبرای رسیدن به این هدف لازم بود که در درون دستگاه حکومت اسلامی دست با اغتشاشاتی عمیق و ریشه ایی بزنند و این چنین بود که بلا فاصله بعد از مرگ محمد و به قدرت رسیدن ابوبکر، جنبشی به نام شیعه با هدف ظاهری گرفتن حق جلال و برتری برای خاندان محمد ، یعنی علی و اولادش ، شکل گرفت اما هدف اصلی آن مبارزه با اعراب وکوتاه کردن دست آنها از سرزمین ما ، دربطن مرکز خلافت وقدرت آن زمان ،یعنی عربستان بود وبنیانگذاران این جنبش افرادی ازنزدیکان و یاران صدیق محمد مانند سلمان فارسی ، ابوذر غفاری ویا جابربن عبدالله وتنی چند دیگر از همفکران آنها بودند .
با گسترش این جنبش در ایران درطی قرون دوم تا چهارم هجری رویدادهایی چون قیام «سرخ جامگان » و یا جنبش شیعیان در گیلان وطبرستان ودیلم آباد ونیز قیام معروف «سربداران » درخراسان را به دنبال داشت و یا قبل از اینها قیام « سادات طالبیه » درمازندران بود که از نتایج توسعۀ خیزش شیعه گری درمیهن ما محسوب شد.

ادامه در بخش دوم ....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر