با اضافه شدن شاخ وبرگ فرعی واضافی به ایده
ومرام نامه اولیه شیعه این جنبش به مرور از مسیر واقعی واولیه خود خارج شده و به
مکتبی برای سردمداران وبرتری طلبان طبقه خاصی از اطرافیان امامان ، یعنی آخوندهای
زندیق آنزمان مبدل گردید اما تا زمان آخرین نواده محمد یعنی امام یازدهم شیعیان ( امام حسن عسگری) که زنده بود درعربستان و برخی کشورهای مسلمان
شده این مکتب پیروانی داشت اما با مرگ حسن عسگری وپایان دورۀ 230 ساله رهبری معنوی وشرعی بازماندگان ونوادگان محمد برجامعه مسلمین ، ازرشد
وتوسعۀ این مذهب دردیگر کشورهای مسلمان شده کم شد درحالیکه در ایران نه تنها نقصانی
پیدا نکرد بلکه روز به روز ریشه آن عمیق تر شد و چیزی که به دوام آن کمک شایانی
کرد ساخت افسانه غیبت امام دوازدهم بود وایرانیان به راحتی این موضوع را پذیرفتند
چراکه این موضوع انتظاررا قبلا در فرهنگ خود داشتند، که توسط ملایان وآخوندهای
آنزمان که تا زنده بودن حسن عسگری از کناراین امامان به نان ونوایی رسیده بودند ونیز
میدانستند که حسن عسگری عقیم میباشد و فرزندی ندارد ساخته شد.
لذا با بهره برداری از افسانه های ملتهای کهن نظیر ایران افسانه « سوشیانت » که در آن «هوشیدر» و«هوشیانس » به غیبت رفته بوند وبنابود روزی ظهورکنند وعدل
و انصاف را برقرار کنند ، تصمیم به ساختن امامی غایب ازمنظر دید دیگران می کنند تا
همچنان کاسه گدایی ودزدی آنها سرشار ازپول و سهم امام باشد و تا خرخره در ثروت و
مال اندوزی از پول مردم فقیروبدبخت و جاهل غرق باشند.
به اینصورت بود که مذهب شیعه در تارو پود زندگی
وجامعه ایران پرورش پیدا کرد که اگراین مکتب یا مذهب با همان هدف ضد عربی و نجات ایران
وایرانی از دست غاصبین عربش توسعه وپیشرفت می کرد ودرمسیر صحیح بکار میرفت شاید نتیجه
ایی غیراز این مصیبت فعلی را میدیدیم ولی متاسفانه این مرام و مذهب تغییرشکلی
ناموزون ورادیکالی بخود دید و بدست اشخاصی عاری از فرهنگ و تمدن ودانش وآگاهی ،
اما سرشار از دروغ وریا وسالوس و پر رویی ودریدگی وگستاخی ، مبدل به مکتبی عوام فریبانه
و شرم آور گردید که پس از قرن ها ایران وایرانی را به دامان آخوند و ولایت فقیه
سرنگون ساخت که این سیستم بی شرمانه ولایت وقیح( فقیه ) درمذهب شیعه ، تقلیدی بسیار
ظالمانه ازیکی ازاصول دین یهود است که آن اصل معتقد به دخالت مستقیم دین در سیاست
بود و بسیاری از پیامبران یهود ، پادشاهان این قوم نیز بودند وتمامی طرق فکری وعقیدتی
و مادی وجبری وتحمیق بنی اسرائیل را بکار می گرفتند تا در راستای اهداف خود
بتوانند از رعایا و امت خویش بهره کشی وسود جویی نمایند . همچنین سیستم ولایت فقیه را میتوان نمونه بارزی ازدوران سروری و برتری طلبی کشیش
ها در قرون 14 تا 16 در اروپا ویا قارۀ تازه کشف شده آمریکا ، یا دوران فرمانروایی وحشتناک مذهبیون
و کلیسا ، طی قرون 17 تا 19 مقایسه کرد که منجر به دوران خونبار و وحشتناک « انکیزاسیون » گردیده بود .
در قرن چهارم هجری، زمانیکه شیعه گری به غیر از
ایران درهمه جا از رونق افتاده بود ویا درجا میزد برخی از رهبران این مذهب به فکر
نوشتن کتابهایی در جهت ترسیم وتشریح مرامی به نام شیعه وتعیین حدود ومرزی برای این
مرام شدند تا بتوانند پیروان و معتقدین به این مذهب شیعه را بیشتر درخواب خرگوشی
وخلسه نادانی وتحجر و خوش باوری قراردهند ، که اولین این کتابها « اصول کافی » نام داشت که نوشته عرب زاده ایی به نام « ابو جعفر محمد کُلینی » بود و چون نخستین اثر دراین زمینه بود آنرا کتاب اعظم ویا حتی
« قرآن دوم » نامیدند ( که من را به یاد کتاب اموات در داستان سینوهه پزشک فرعون می اندازد و واقعاً
که چقدر نزدیک است اعمال ملایان امروز ایران با کارهایی که کاهنان آنزمان مصر
انجام میدادند وهمچنین جهل وخرافات حاکم برمردم آنزمان واین زمان ما ونیز چقدر شبیه
است حکومت اخناتون خدای مصریان با حکومت الله ،که در ان داستان آمده است .. )
بعدها کتب دیگری به نامهای : « من لا یحضره الفقیه » توسط ابن بابویه ( شیخ صدوق )و« استبصار» ونیز « تهذیب الاحکام » توسط شیخ طوسی ، مکمل کتاب اصول کافی گردید که در کل این چهارکتاب را با نام معروف « کتب اربعه » می شناسیم که به کمک همین کتابها است که آیین ومکتب شیعه به
مکتب دروغ پردازی و تحمیق وگمراهی وحدیث سازی تبدیل شد که متاسفانه این کوشش
رهبران دین در کشور اسلام زده و اسلامی ایران فقط با توفیق همراه بود و درسایر
جوامع وملل اسلامی تاثیر چندانی نداشت کما اینکه ازمجموع یک میلیاردو چند صد میلیون
مسلمان جهان شاید فقط 10% آنان پیرو مذهب شیعه هستند وبقیه سنی ویا پیرو
سایر مکاتب منشعب شده از دین اسلام می باشند.
یکی از مختصات ومشخصات ویژۀ مذهب شیعه رواج
دروغ پردازی ونشرو ترویج مطالبی غیر عقلانی وتردید آمیز و احمقانه واکثراً مستهجن
وغیر اخلاقی وضد انسانی درقالب حدیث وروایات از سوی پیامبراسلام ویا امامان است که
دربحث های بعدی به نام ( اندیشه و گفتارهای امامان ) من نمونه هایی از این احادیث ونیز سخنان گوهر
بار این امامان را به منظور مشت نشانه خروار نشان خواهم دادم .
در نوشته های مورخین صدر اسلام می خوانیم که پس
از وفات محمد یکی ازمحارم او به نام« محمد ابو حنیفه » شانزده یا هفده کلام به عنوان حدیث هایی موثق از سوی محمد ،
دربرخی موارد نقل کرده وباعث حل شدن برخی ابهامات ومشکلات دوران کوتاه تشتت و چند
دستگی پس از مرگ محمد شد.
بعدها همین 16 یا 17 حدیث روایت شده از سوی ابو حنیفه و نسبت داده
شده به محمد به مقتضای زمان ومکان هزاران و سپس صدها هزار و درنهایت میلیون ها حدیث
واشارت و روایت به منصۀ ظهور رسید که بیشترین این گونه احادیث دردوکتاب ام
الفساد «بحارالانوار» و « حلیة المتقین » توسط شخصی کور دل وکور ذهن و بی خرد به نام « ملا محمد باقرمجلسی » که در مثلث قدرت وسیاست ومذهب بود به جای مانده است .
ظهور این هیولای یاوه گو ویاوه نویس ( مجلسی ) یکی از ده ها اثردرجهت ماندگاری و تصویب مذهب شیعه ، به نام
مذهب رسمی کشور ما دردوران شاهان سخیف و خائن صفوی است .
درقرن دهم هجری با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل
صفوی بنیان گزار سلسه صفویه در ایران ، وی تصمیم گرفت که برای اولین بار بطور رسمی
ایران وایرانی را مسلمان شیعۀ اثنی عشری ( دوازه امامی ) اعلام نماید که نتیجه این تصمیم گیری کشتارسهمناک و بیرحمانه
و بی دلیل درمیان سنی مذهبان بود که البته این کشتار نه تنها در ایران بلکه در
جنگهای طاقت فرسا با دولت سنی مذهب عثمانی در خارج از مرزها نیزصورت گرفت که
مانند همین موضوع ازسوی دیگرِ ماجرا هم با عکس العمل متقابل روبرو شد به این معنا
که صدها هزار انسان بیگناه با دینی واحد اما مرام ومذهبی متفاوت در این سو و آن سوی
مرزها دو کشور سلاخی و کشتار شدند.
شاه اسماعیل صفوی یکی ازقدرتمندترین شاهان این
سلسله محسوب می گردید که پس از چندین قرن افول قدرت و حاکمیت ملی در ایران ،
براثراستیلای اعراب وپس از آن هجوم اقوام وطوایف مختلف همچون تیمور لنگ وتاتارها
وازبک ها وغیره به سرزمین ما ، در دوره او وجانشینانش مجدداً میهن ما از نظراستقلال عظمت وشوکت قرون و ایام قبل از اسلامی شدن را بازیافت اما افسوس وصد افسوس که این
مجد و شکوه و عظمت درمقابل خونریزی هایی که آن شاه سفاک ( اسماعیل شاه ) و بعد ها جانشینانش به بهانه جا اندازی مذهب شیعه در ایران
به راه انداختند ، رنگ باخته وبی ارزش نمایان می شود . چراکه فرصتی که شا ه اسماعیل در ایران داشت که بتواند ایران
را به کشوری تبدیل کند که امروز نیز ما افتخاربه او وامثالش بکنیم وهمچنین خودرا نیز
در این نابسامانی ملی ومیهنی نمی دیدیم از دست داد و شد پایه گذار چیزی که اینک ما
را به قهقرای تاریخ کشانده وبرای ایران نامی جز تروریسم و عقب مانده وجانی و
ناشناخته برای خود وملل دیگرجهان باقی نگذاشته است .
درزمان شاه اسماعیل ، تنها ظرف مدت دو شبانه
روز بیش از 20000 نفر ازمخالفین او در شهر شوش سر بریده
شدند ویا برخلاف تمام موازین انسانی واخلاقی وحتی برخلاف آیات
قرآن که گشودن قبرها را حرام اعلام کرده ،َ به دستور این مرد جانی وسفاک قبور
مخالفین گشوده شده واستخوانهای مردگان به آتش کشیده شد .
شاه اسماعیل نام « مرشد کامل » رابرروی خود نهاد وگروهی متشکل از دوازده نفر را تحت نظر
شخصی به نام « جارچی باشی شاه » تشکیل داد که وظیفه این گروه آن بود که با یک اشاره شاه ، شخص
مورد نظر را به زمین زده وگوشت تنش را با دندان تکه تکه کنند و در بسیاری از
موارد آن را ببلعند که به همین دلیل به آن گروه « زنده خواران » نیز می گفتند.
یکی از این قربانیان که به دست زنده خواران
قطعه قطعه شد « شیبک خان » ازبک بود که وقتی در جنگ اسیر شد به دستور مرشد کامل
اورازنده خواران تکه تکه کرده وسپس ازکاسه سر او که زراندودش ساخته بودند ، جامی
برای شراب نوشی شاه ساخته شد.
البته این اعمال وحشیانه وسادیسمی مشخصه تمام
شاهان سلسله صفویه از نخستین تا آخرین آنها بوده و آنها حتی از کشتارهای عمومی در
بین خودی وخانواده وافراد فامیل نیز باکی نداشتند چنان که به کرّات دیده شد که پدری
فرزندش را کشت ویا فرزندی پدرش را به زندان انداخت ویا برادران وعموزاده ها وعمه
زاده هایش را دسته جمعی کشتار و قتل عام نمود تا مطمئن شود که رقیبی و تهدیدی برای
ادامه سلطنت اش در میان خانواده وجود نخواهد داشت.
ادامه در بخش سوم...
ادامه در بخش سوم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر